کد مطلب:28040 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:128

بیم ارتداد












999. الشافی - به نقل از موسی بن عبد اللَّه بن حسن -:قبیله اسلم، از بیعت، خودداری ورزیدند و گفتند: تا بُرَیده بیعت نكند، بیعت نمی كنیم؛ چون پیامبرصلی الله علیه وآله به بُرَیده گفته است: «علی، ولیّ شما پس از من است».

علی علیه السلام گفت: ای مردم! اینان دو راه در پیش روی من گذارده اند، بدین ترتیب كه یا در حقّم ستم كنند و با ایشان بیعت كنم، یا مردمْ مرتد شوند و مرتدّان تا پشت كوه اُحد برسند! پس، ستم در حقّم را پذیرفتم، هر آنچه باشد.[1].

1000. الطرائف - به نقل از ابو طُفَیل عامر بن واثله -:روز شورا[ ی شش نفریِ عمر] بر در آن خانه بودم. پس، صداها میان آنان بالا گرفت و شنیدم علی علیه السلام می گوید: مردم با ابو بكر بیعت كردند، در حالی كه به خدا سوگند، من از او به این امر، سزاوارتر و شایسته تر بودم؛ امّا از بیم آن كه مردم به كفر باز گردند و با شمشیر به جان هم بیفتند، فرمان بردم و اطاعت نمودم.

سپس مردم با ابو بكر برای [ جانشینی ]عمر بیعت كردند، در حالی كه من از او به خلافت، سزاوارتر بودم.

[ باز هم ] از بیم آن كه مردم به كفر باز گردند، فرمان بردم و اطاعت نمودم.

اكنون، شما می خواهید با عثمان بیعت كنید![2].

1001. امام علی علیه السلام - در نامه اش به مردم مصر كه همراه مالك اَشتر فرستاد، هنگامی كه او را به حكومت آن دیار گمارْد[3] -:امّا بعد، بی گمانْ خدای سبحان، محمّدصلی الله علیه وآله را بر انگیخت تا بیم دهنده ای برای جهانیان و گواهی دهنده ای بر پیامبران [ پیشین] باشد و چون در گذشت، مسلمانان بر سر جانشینی اش به ستیز برخاستند.

به خدا سوگند، به دل و ذهنم خطور نمی كرد كه عرب، پس از پیامبرصلی الله علیه وآله، خلافت را از اهل بیت و خاندان او بیرون كشند، یا آن را پس از وی از من دور سازند؛ و چیزی مرا به شگفت نیاورْد، جز شتافتن مردم برای بیعت با فلان.

پس، دست نگه داشتم تا آن كه دیدم برخی مردمان از اسلام باز گشتند و به نابودی دین محمّدصلی الله علیه وآله فرا خواندند. ترسیدم كه چنانچه اسلام و مسلمانان را یاری نكنم، رخنه ای در آن ببینم و یا حتّی نابودی اش را شاهد باشم كه [ در این صورت ]مصیبت آن برای من، بزرگ تر از دست نیافتن به حكومتِ بر شما بود؛ حكومتی كه تنها، كالایی چند روزه است و همچون سراب از میان می رود و مانند ابر، پراكنده می گردد.

پس، در میان این حوادث برخاستم، تا آن كه باطل زدوده و نابود گشت ودین، استواری و قرار یافت.[4].

1002. شرح نهج البلاغة:از علی علیه السلام روایت شده است كه روزی فاطمه علیها السلام او را بر نهضت و قیام، تحریك نمود. پس، صدای مؤذّن را شنید كه: أشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه. علی علیه السلام به فاطمه علیها السلام گفت: آیا راضی می شوی كه این ندا از زمین، برچیده شود؟

گفت: نه.

گفت: این، همان [ دلیلی] است كه [ درباره قیام نكردن خود] به تو می گویم.[5].

1003. امام باقرعلیه السلام:چون مردم كردند آنچه در بیعت با ابو بكر كردند، هیچ چیز از فراخوانی امیر مؤمنان به سوی خود مانع نشد، مگر توجّه به مردم و بیم آن كه از اسلام باز گردند و به پرستش بت ها روی آورند و به یگانگی خداوند و رسالت خداییِ محمّدصلی الله علیه وآله گواهی ندهند.... [ پس،] از سر ناچاری و بی یاوری بیعت كرد.[6].









    1. الشافی:243/3، بحار الأنوار:392/28.
    2. الطرائف:411، المناقب، خوارزمی:314/313، فرائد السمطین:251/320/1.
    3. در كتاب الغارات، چنین آمده است: «نامه علی علیه السلام به یارانش، پس از كشته شدن محمّد بن ابی بكر نگاشته شده است» و این، درست می نماید.
    4. نهج البلاغة:نامه 62، الغارات:306 - 302/1، شرح نهج البلاغة:94/6.
    5. شرح نهج البلاغة:113/11 و 735/326/20.
    6. الكافی:454/295/8، علل الشرائع:8/149، الأمالی، طوسی:406/230.